محل تبلیغات شما

                              

به روایت تنی چند از همرزمان و پدر شهید

شهید گلمراد روهنده در دوم بهمن 1341در روستای ابوذریه از توابع شهرستان رودبار جنوب در خانواده مذهبی به دنیا آمد.وی فرزندچهارم خانواده بود ایشان به مسائل مذهبی اهمیت زیادی قائل بودند تا جایی که به گفته یکی از خواهرانش نسبت به رعایت حجاب خیلی سفارش می کرد.با آغاز جنگ تحمیلی وهجوم همه جانبه دشمن به کشور عزیزمان  به گفته  برخی از دوستان وآشنایان  درهر محفلی که شرکت می کرد صحبت از امام وجبهه وجنگ داشتند.

به گفته و روایت چند نفر از دوستان وهمرزما نش با وجود نبود برق در روستا در آن زمان همیشه با یک رادیو که با ، با طری کار می کرد پیگیر اخبار جبهه و سخنرانی های امام بودند.وی خیلی تحت تاثیر امام و جبهه قرار گرفته بود تا اینکه به اتفاق تصمیم گرفتیم به جبهه برویم سرانجام در تاریخ/05/62 مصادف با ایام محرم پس از پایان عزاداری دهه اول محرم به ژاندارمری کهنوج مراجعه وجهت آموزش به مرکزآموزش زابل اعزام شدیم مدت ماه خدمت خود را در منطقه سیستان وبلوچستان  که در آن زمان توسط افراد ضد انقلاب نا امن بود گذراندیم بعد از پایان این دوره که امام مرتبا می فرمودند جبهه ها را خالی نکنید به ندای امام لبیک گفته واکثریت بچه های گردان فرمها (رضایت نامه ) را پر کردیم  .به مدت 6 ماه به جبهه جنوب منطقه ایلام غرب (دهلران ومهران )رفتیم در عملیات قدس 3بود که غروب آن روز اعلامیه هایی توسط هواپیماهای دشمن پخش می شد(فرو می ریخت) و رادیو بیگانه مرتبا می گفت که رزمنده های ایرانی 48 ساعت فرصت  دارند خودشان را تسلیم نیروهای عراقی کنند تا از هر نوع شکنجه وسختی در امان باشند فردای روز بعد تاریخ 19/04/64 حدود ساعت 5/4 صبح بود در حالی که تانک های دشمن داشتند نزدیک می شدند شهید گلمراد روهنده ار پی چی را بر داشت 3 الی 4 گلوله را  به طرف تانک های دشمن شلیک کرد که توسط دشمن جای او شناسایی شد و با خمپاره سنگر را زدند چندنفر  از همرزمان مجروح و شهید گلمراد به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت  رسید. شهید لیاقت شهید شدن را داشت او  روحییه عجیبی داشت و  می گفت در چنین جایی وچنین مکانی باید بمیری نه در زیر لحاف. شهید که از ناحیه شانه راست وگردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود به طوری که صورت آن هم سوخته شده بود (شناسایی مشکل بود) یکی از همرزمان می گوید پیکر شهید را با آمبولا نس به پشت خط انتقال دادیم من می خواستم همراه او بیایم  که فرمانده  به من گفت تو برو اسلحه را بر دار و سنگر او را خا لی نکنید. خانواده شهید را از ماجرای شهادت فرزندشان در جریان می گذارند حدود 10 روز بعد از شهادت، پدر شهید می گوید به اتفاق یکی از فرزندانم برای شناسایی پیکرفرزند شهیدم به اهواز رفتیم  ما را به یک پادگان نظامی معرفی کردند وآنها ما را سوار یک مینی بوس کردند وبه راننده یک آدرس دادند به طرف دزفول به راه افتادیم یک ساعتی رفتیم راننده گفت من دیگه نمی توانم جلوتر بروم شما پیاده شوید خودتان بروید گفتیم ما را هم همراه خودت بر گردان.  بر گشتیم اهواز نزدیک همان پادگان زیر یک درخت نشسته بودیم چند ماشین نظامی امدند سربازها را پیاده می کردند وسرباز های دیگری را سوار می کردند. من می خواستم بروم جلو پسرم که همراهم بود مانع می شد خیلی بی تاب بودم رفتم سراغ  همان درجه داری که همراه آنها بود رفتم وصحبت کردم.درجه داراز بچه های منطقه خودمان بود . بعد از مدتی ما را سوار یک ماشین کرد و آدرس به راننده داد وگفت  اینها  را ببر به این آدرس وبرگردان. ما را به یک سوله بزرگی که سرد خانه بود برد من را نگذاشتند برای شناسایی پیکر شهید بروم پسرم که همراهم بود رفت یکی یکی جنازه ها را نگاه می کرد در کنار یک جنازه بود که نگهبان را صدا کرد با هم صحبت کردند از پسرم که همراهم بود امضا و اثر انگشت گرفتند  و به ما گفتند شما بروید ما آمدیم بعد از 8 روز دیگر جنازه فرزند شهیدم را برای خاک سپاری به روستا آوردند .

برای شادی روح شهید صلوات

شهید گلمراد روهنده

غبار روبی گلزار شهدا

سخنان رهبر در مورد شهدا

شهید ,یک ,های ,یکی ,دشمن ,امام ,ما را ,بعد از ,شهید گلمراد ,می کرد ,گلمراد روهنده ,شهید گلمراد روهنده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علمی آموزشی رونق تولید داخلی